کاشِف بِعمل آمده اینگونه قرار است
دیگر بِپذیرند که این آخرِ کار است
یک رُوزنه شُد باز , اگر قَدر بِدانند
ای کاش بِفهمند که در حالِ گُذار است
سی سال فقط یکسره فریاد کشیدیم
دیدید که ماهِ عسلش درد و فِشار است
یک عُمر هَدر رفت , ولیکن به جَهنٌم
دیگر بخدا نوبت یک فصلِ بهار است
جامانده ِ یک نسلِ دَرون سوخته هستیم
جزغاله ِ ما در پسِ این نیمه ی تار است
گیرم که لبم را به دِگر بار بِدوزند
همواره زبانِ غزلم رنگِ اَنار است
از محکمه ی عدل و عدالت خبری هست؟
یا جُرمِ غزل گُفتنِ من جوخه ی دار است
-------------------------------------------
گفتیم که مسئولِ گرفتاری ما کیست؟
گُفتند فقط گردنِ تُپراک و چِنار است