ای که کردی ز وفا پاک فراموش مرا
بی تو غم سخت گرفته است در آغوش مرا
میشوم آب , چُنان شمع , خدا هست گواه
تا زمانی که کُند عشقِ تو خاموش مرا
خاطراتی که گُذشته است میانِ من و تو
هم به هوش آورد و هم بَرد از هوش مرا
غم دوری تو , زَهر است و خدا میداند
مدتی هست که هر شب شُده در نوش مرا
با خبر باش که این تنگ دلیهای دلم
به یقین میکُند اینبار کفن پوش مرا
راستش , روز جدایی تو مُردم , اما
عشقت آورد دوباره به سرِ جوش مرا
کاش میشُد دلت از بغضِ گلویم آگاه
تا شَود بَر غمِ دل لحظه ایی سرپوش مرا