دلنوشته های مرتضی عباسی زاده


آرشيو مطالب

ارديبهشت 1394

اسفند 1393

آذر 1393

آبان 1393

مهر 1393

شهريور 1393

مرداد 1393

تير 1393

خرداد 1393

فروردين 1393

بهمن 1392

دی 1392

آذر 1392

مهر 1392

شهريور 1392

مرداد 1392

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

بهمن 1391

دی 1391

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

فروردين 1391

بهمن 1390

مهر 1390

لینک دوستان

قالب وبلاگ

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

قالب بلاگفا


نويسندگان
مرتضی عباسی زاده


درباره وبلاگ



کاغذ و قلم اسراف میکنم تا الفبای شعر بیاموزم , استفاده از خط خطی هایم با ذکر نام بلامانع است
morteza.abbasizadeh@yahoo.com

پیوند های روزانه

دلنوشته هایم در سایت شعر نو

دلنوشته هایم در سایت اوای دل

سایت شاعران پارسی زبان

دلنوشته هایم در سایت سیمین ساق

شعر تک

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

الوقلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

با انتقامِ حضرت داور چه می کنید؟

دست باید به خودکشی بزنم

ایکاش که از نطفه هنرمند نبودم

فشارِ خوشه را بر گرده ی خرمن نمی فهمند

مانند باران باش و سیرابم کن از عشق

آماده ی آتش شُدم ای حضرت نمرود

بابا بزرگم چند سالی پیش میگفت

اندیشه هایم راهِ پُر پیچ و خمی دارد

فریاد

دارم این تصویرها را یادگاری میکِشم

وقتی

بگو بگو دِ تو اصلن مگر دلی داری؟

عقلِ سلیم

چشمهایم نگرانند .. خدا میداند

زریوار

خبر رسیده که مَردُم همه تهیدستند

وقتی که در روی زمین جایی برایت نیست

فاصله

گوشِ دیوار

دام و دانه

گلایه

گلایه

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 95904
تعداد مطالب : 152
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.



سکوت کرد و برایش توانِ آه نبود

گرفته بود گلو را و روبراه نبود

 

میانِ بود و نبودش چقدر تنها بود

کسی برای دلخوشیش تکیه گاه نبود

 

شبیهِ بغضِ گره خورده ایی بهم پیچید

برای دردِ دلی چاره ایی و راه نبود

 

مقابلش دو سه تا مردِ ریشی گُنده

یکی نشست که عمامه اش سیاه نبود

 

تمامِ پنجرهای امید بسته شُدند

و قَدرِ روزنه ایی رو به نورِ ماه نبود

 

و حُکمِ آخرش اعدام بود بی بُرو بَرگرد

اگرچه در دلِ پرونده اش گُناه نبود

 

 



شاعر مرتضی عباسی زاده در دو شنبه 18 فروردين 1393




وقتی که در روی زمین جایی برایت نیست

از خوابِ خرگوشی خود بیدار باید شُد

همچون صدا در کوهها  تکرار باید شُد

 

باید زبانِ سُرخ بودن را بیاموزیم

با هَر غزل , مانندِ نیشِ مار باید شُد

 

مظلومیت در هر زمانی عاملِ ظلم است

در ابتدا , آماده ی پیکار باید شُد

 

با ریشه های ظلم مانند تَبر باشیم

در غیر اینصورت فقط ناکار باید شُد

 

الماس اگر باشیم و قدرِ خویش نشناسیم

بی شک اسیرِ دستِ استعمار باید شُد

 

آئینه ها را باید از زنگار خالی کرد

یا اینکه در آئینه ها انکار باید شُد

 

هیهات من الذله در گوشم طنین افکند

از اُسوه ی آزادگان  , سرشار باید شُد

 

وقتی که در روی زمین جایی برایت نیست

با سَر .... سوارِ  چوبه های دار باید شُد

 

یا اینکه باید سَرو بود و سَر بلند از باغ

 یا اینکه مثلِ خارو خَسها , خوار باید شُد

 



شاعر مرتضی عباسی زاده در دو شنبه 18 فروردين 1393




خدا حافظ ای پاره ی جان و تن

خدا حافظ ای شاخه ی نَستَرن 

خدا حافظ ای خانه ی انجمن

خدا حافظ ای دفترِ شعرِ من

 

تو را در شکوهِ غزل ساختیم

شب و روز بَر واژه ها تاختیم

که تا بَر زبانهایت انداختیم 

و حالا شُده کارِ ما سوختن

خدا حافظ ای دفترِ شعرِ من

 

تو گُل بودی و انگِ خارت زدند

سَرِ کوچه ی شَهر جارت زدند

گُناهی نکردی و دارت زدند

و فریاد کردم تو را در سُخن

خدا حافظ ای دفترِ شعرِ من

 

غزل با زبانم هم آواز شُد 

سکوتم شکست و لبم باز شُد

 

درِ حرفهای دلم باز شُد  

 



شاعر مرتضی عباسی زاده در یک شنبه 17 فروردين 1393




آبستنِ فریادم اما بی صدایم

حتی نمی آید صدای ناله هایم

 

خود را درون خود دوباره دفن کردم

وقتی دلی دیگر نمیسوزد برایم

 

این حرفهایم جمله های آخرم بود

موجِ سکوتش داد میزد آشنایم

کجایم

 

حتا دلت دیگر نمیسوزد برایم

دور و بَرم 

هی زخم روی زخمهایم میگذاری

کوهِ مذابم 

اندوه بی اندازه ام

جدایم

بعد از تو دائم 

خدایم

هوایم

پا به پایم

 دردهایم

ناله هایم

با شمایم



شاعر مرتضی عباسی زاده در جمعه 14 فروردين 1393




دام و دانه

بچه ها امروز اینجا , صحبت از یارانه هاست

بحث , بحثِ داغِ حذفِ مبلغِ ماهانه هاست

 

شیخ فرمودند , این خود انصرافی واجب است

خیرِ ما هَم بسته بَر فتوای این فرزانه هاست

 

چند سالی پُشتِ هم هی مرغِ بریان خورده ایم

نوبتی باشد اگر هم ...... نوبتِ مرغانه هاست

 

مبلغِ یارانه ها , ما را که صاحبخانه کرد!!

حال دیگر نوبتِ اسکانِ بی کاشانه هاست

 

در کجای مملکت دیدی فقیری را به چشم؟

صحبت از کمبودها افسانه ی دیوانه هاست

 

والیان سی سال و اندی هست شمعِ ما شُدند

بعد از اینها شمع بودن ,  چاره ی پروانه هاست

 

من خودم شرمنده ام از اینکه میبینم مُدام

بارِ ما هَر روز و شب بر دوشِ این دُردانه هاست

---------------------------------------------------

گفته بودم بنده از اول که این یارانه ها

ماجرایش , داستانِ دامها و دانه هاست

 



شاعر مرتضی عباسی زاده در دو شنبه 11 فروردين 1393




گلایه

 

ای که کردی ز وفا پاک فراموش مرا
بی تو غم سخت گرفته است در آغوش مرا

میشوم آب , چُنان شمع , خدا هست گواه
تا زمانی که کُند عشقِ تو خاموش مرا

خاطراتی که گُذشته است میانِ من و تو
هم به هوش آورد و هم بَرد از هوش مرا

غم دوری تو , زَهر است و خدا میداند
مدتی هست که هر شب شُده در نوش مرا

با خبر باش که این تنگ دلیهای دلم
به یقین میکُند اینبار کفن پوش مرا

راستش , روز جدایی تو مُردم , اما
عشقت آورد دوباره به سرِ جوش مرا

کاش میشُد دلت از بغضِ گلویم آگاه
تا شَود بَر غمِ دل لحظه ایی سرپوش مرا

 



شاعر مرتضی عباسی زاده در جمعه 8 فروردين 1393





Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by shereraha This Template By Theme-Designer.Com