از عمر رفته خیر ندیدم بهار ِ نو
یک سال تازه سیصدو شصت انتظار نو
آنقدر کهنه ام که دلم وا نمیشود
با وعده های روز نو و روزگار نو
پای پیاده هم بروم مرگ دور نیست
بیخود سوار کرد مرا این قطار نو
----------------------------------------
هزار توبه که الوده ی گناه شدیم
چقدر ساده مرتکب اشتباه شدیم
تمام مردم ما , مرد و زن جوان تا پیر
زدرد حامله هستیم و پا بماه شدیم
به سادگی همه در ذهن خود گمان کردیم
طلسم ظلم شکستیم و در رفاه شدیم
ولی حقیقت امر اینکه ما ندانسته
به دست حیله و تزویرها سیاه شدیم
خدائی از سَر ِ انصاف اگر نگاه کنیم
رها ز چاله و در قعر چاه شدیم
به نام دین سَر ِ ما را کلاه مگذارید
که خبره دیگر از این شیوه ی کلاه شدیم
نشان ظلم شما برگهای تاریخ است
و نسل سوخته ایی که همه تباه شدیم