سینه ی من اگر از عشقِ تو لبریز نبود
غزلم بی تو چُنین تلخ و غم انگیز نبود
کاش هنگام غزلخوانی بلبل در باغ
گوش نفرین شُدی بادِ خزان تیز نبود
کاشکی عشق از آغاز جهان فصل نداشت
یا اگر داشت در آن صحبتِ پائیز نبود
کاشکی دشنه بیرحم زمان , روزِ نخست
میشکست از کمر و اینهمه خونریز نبود
کاش از دادِ تو بیداد , به خود می لرزید
یا که در آمدنت اُفت و گهی خیز نبود
کاش می شُد دلم از صبحِ طلوعت روشن
کاش این شامِ سیه چهری ناچیز نبود
کاش می آمدی امروز و دگر بعد از این
بر زبانِ من و ما , نام تو پرهیز نبود