دلنوشته های مرتضی عباسی زاده


آرشيو مطالب

ارديبهشت 1394

اسفند 1393

آذر 1393

آبان 1393

مهر 1393

شهريور 1393

مرداد 1393

تير 1393

خرداد 1393

فروردين 1393

بهمن 1392

دی 1392

آذر 1392

مهر 1392

شهريور 1392

مرداد 1392

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

بهمن 1391

دی 1391

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

فروردين 1391

بهمن 1390

مهر 1390

لینک دوستان

قالب وبلاگ

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

قالب بلاگفا


نويسندگان
مرتضی عباسی زاده


درباره وبلاگ



کاغذ و قلم اسراف میکنم تا الفبای شعر بیاموزم , استفاده از خط خطی هایم با ذکر نام بلامانع است
morteza.abbasizadeh@yahoo.com

پیوند های روزانه

دلنوشته هایم در سایت شعر نو

دلنوشته هایم در سایت اوای دل

سایت شاعران پارسی زبان

دلنوشته هایم در سایت سیمین ساق

شعر تک

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

الوقلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

با انتقامِ حضرت داور چه می کنید؟

دست باید به خودکشی بزنم

ایکاش که از نطفه هنرمند نبودم

فشارِ خوشه را بر گرده ی خرمن نمی فهمند

مانند باران باش و سیرابم کن از عشق

آماده ی آتش شُدم ای حضرت نمرود

بابا بزرگم چند سالی پیش میگفت

اندیشه هایم راهِ پُر پیچ و خمی دارد

فریاد

دارم این تصویرها را یادگاری میکِشم

وقتی

بگو بگو دِ تو اصلن مگر دلی داری؟

عقلِ سلیم

چشمهایم نگرانند .. خدا میداند

زریوار

خبر رسیده که مَردُم همه تهیدستند

وقتی که در روی زمین جایی برایت نیست

فاصله

گوشِ دیوار

دام و دانه

گلایه

گلایه

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 46
بازدید کل : 95885
تعداد مطالب : 152
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.



اصلا , بنای کعبه , بپا شد برای تو

جان تازه کرد , دوباره غزل , در هوای تو

با انکه نیست , لایق وصف و ثنای تو

 

جانِ من و , تمام عزیزانِ در دلم

ای مایهِ ی وجود دو عالم , فدای تو

 

مولود کعبه ایی و تو خود , کعبه ی دلی

اصلا بنای کعبه بپاشد , برای تو

 

خورشید هم اگر به جهان جلوه میکند

جا مانده روی صورت او , ردِ پای تو

 

من مانده ام , اگر تو نبودی , وجود حق

غیر از خودت کهِ را  بگذارد به جای تو

 

در مدح تو , زبان ملایک قصور داشت

وصف تو نیست , در ید کَس جز خدای تو

 

آقا , فقط ز روی کرَم , کن عنایتی

روشن شود , دو دیده به صحن و سَرای تو

 



شاعر مرتضی عباسی زاده در یک شنبه 14 خرداد 1391




هدف از این سروده بیداریست

 حرفهایم اگرچه تکراریست

خون غم در سروده ام جاریست

این غزلهای درد و بغض اور
واقعیت , نه مردم ازاریست

نیست مقصود من غزل گفتن
هدف از این سروده بیداریست

این غزلها فقط بهانه شده
تا بگویم که دردها کاریست

دردهایی که مانده در سینه
حرفهای فقیر و بازاریست

فقر و فحشا به هر کجا باشد
دور از جانمان فقط خواریست

درد باید که ریشه کن گردد
به دوا , گر علاج بیماریست

یا بجز این فقط اتاق عمل
نه مُسکٌن نه کار بهداریست

ان طبیبی که میکند تسکین
دکترایش بدان که خرواریست

یا اگر وعده و وعید دهد
وعده هایش همیشه ابزاریست

دردهامان اگر چه بسیارند
ریشه اصلیش ز بیکاریست

فکر تولید و کار باید کرد
قدم اولش به همیاریست

دست در دست هم اگر بدهیم
بعد از ان روز بهره برداریست



شاعر مرتضی عباسی زاده در شنبه 9 خرداد 1391




تقدیم به استاد ارجمند و بزرگوار جناب عباس حاکی عزیز

 این سخن از درون من حاکیست

در دلم این سروده حکاکیست

 

نه ریا میکنم , نه مداحی

سخنم در کمال بی باکیست

 

در حقیقت برای توصیفش

دل من از زبان من شاکیست

 

در قصورزبان کناهی نیست

به گمانم که مرد افلاکیست

 

او که قاموس علم , در شعر است

با چُنین ویژگی ولی خاکیست

 

نظرش بر سروده , در هر جا

بی غرض , در صداقت و پاکیست

 

این غزل ماندگار خواهد شد

چون مزیٌن به نام او "حاکی" ست



شاعر مرتضی عباسی زاده در پنج شنبه 11 خرداد 1391




عجب اشفته بازاری , در این بیغوله شد حاکم

 چرا این روزها حتی , دل از دلدار میترسد

و عاشق از طلوع عشق و یار از یار میترسد

 

چه پیش امد در این بُستان , ز اندوه خزان باد

که بلبل از گُل و گُل هم دگر از خار میترسد

 

به دور خویش میچرخیم و در این حلقه زنجیریم

کجا باشد عجب گر , نقطه از پرگار میترسد

 

عجب اشفته بازاری در این بیغوله شد حاکم

که بازرگان ز کار و , سکه از بازار میترسد

 

مگر ان گهنه زخم دل , به زور نیزه شد درمان؟

که شاعر از بُروز درد , در اشعار میترسد

 

نه تنها ماجرای سربداران قصه شد دیگر

که حتی قصه گو  از چوبه های دار میترسد

 

چرا بار رسالت را , ز دوش خویش افکندیم

از این تاریکی مطلق "رها" بسیار میترسد



شاعر مرتضی عباسی زاده در شنبه 6 خرداد 1391




رفتی ای جان مرا جسد کردی

روزِ آخر چقدر بد کردی

عشق را زیر پا لگد کردی

 

رفته بودی که زود برگردی

لحظه های مرا عدد کردی

 

رفتی اما نیامدی دیگر

با خیالت علم تو قد کردی

 

چه بگویم من از دلم با تو

انچه با دل نمیشود کردی

 

هرچه کردی به من در این بازی

اخرین لحظه نَود کردی

 

نفسم بی تو سخت میگیرد

راه این سینه را تو سَد کردی

 

دل عاشق اگر چه خونین است

تو زیادی ولی ز حَد کردی

 

وقت افتادنم به دام عشق

قلب را , مدرک و سَند کردی

 

گفته بودی که عاشقم بودی

عشق را بی بهانه رَد کردی

 

عاقبت صحنه جدایی را

این تو بودی که مُستند کردی

 

چیدن قاصدک که یادت هست؟

بیش از من , تو در سَبد کردی

 

قاصدکها هنوز در خوابند؟

یا که کوبیدیی و نَمد کردی

 

روز قبلش هنوز یادت هست؟

چون ستاره مرا رَصد کردی

 

عکس تو توی خاطر من بود

تو به تصویر خود حَسد کردی

 

از حسادت تمام دنیا را

پیش من مثل دیو و دَد کردی

 

صحبت از اینکه در رگُ و جانم

جز تو عشقی نمی دوَد کردی

 

یا همان جمله را , که مرغ دل

غیر بامت نمی پَرد کردی

 

بعد از ان نقل قولِ قلبت را 

که بجز من نمی تَپد کردی

 

گفته بودی که بی تو میمیرم

باز آن لحظه گوشزَد کردی

 

حرفهایی که هیچ در عقلم

باورش هم نمیرَود کردی

 

قولت اما , شبیه مردان بود

بعد از ان یا علی مَدد کردی

 

من که شاعر نبوم از اول

ایچنُین در غزل بَلد کردی

 

واژه ها گر که جمله در خوابند

نمره ام را ز بیست صَد کردی

 

دیگر اما نمانده قافیه ایی

تا بگویم چه با خِرد کردی

 

بیت اخر همینقدر گویم

رفتی ای جان مرا جَسد کردی

 

 

 



شاعر مرتضی عباسی زاده در سه شنبه 2 خرداد 1391





Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by shereraha This Template By Theme-Designer.Com